همه ی دل خوشی ام زنده بمانم تا تو...

شاعر که شوی..


شاعر که شوی عشق بیایید چه نیاید

این چشمه ی جوشان تو از عشق سراید

دست دل من نیست که هر گوشه ی این برگ

عطر تب اغوش دو عاشق برباید

ممکن نشود با سخن دوست ببازم

یا شعر نگویم رخ دلدار نسازم

از هر نگهی هر سخنی هر چه ببافم

کامل که شود قالی من شعر بسازم

حمله ی تند سپاه کلمات و من تنها و غریب.
این چه ظلمی است در این فاجعه من یک تنه شاعر شده ام
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
طراح قالب آقای آستانه