همه ی دل خوشی ام زنده بمانم تا تو...

بمیر!!

باز اشک های وقت و بی وقت..

حس عشق! بمیر!

دیگر چشم هایم توان ندارند، می فهمی؟؟

میفهمم ...
اوهوم مرسی که همدردی:) 
مرسی
:)) 
لایک
:) ممنون
حس عشق؟! عشق حسه؟!:دی 
حتما حسه بمیره ایشالا راحت شیم خخخ:)
لابد دیگه.. تو دسته دیگه ای ک نمیشه گذاشتش .. میشه؟:) 
دو دقیقه رفتین بیمارستان؛ عاشق دکتراش شدین؟؟ :/
هعیییی نگین نگین نمدونین چه دکترااایی بودن:دی ... 
نمیدونم چرا ولی فک میکنم عشق حس نیست!!!
ولی دلیل قانع کننده ای ندارم برا همین سکوت پیشه میکنم:دی
پس چیه@@ :دی
دوشنبه ۳۱ خرداد ۹۵ , ۲۳:۴۶ مرتضی تقی زاده خسرویّه
کشت و کشتار راه انداختین خخخ مطلب قبل ایستاده می مردین الانم که میگین بمیر خخخخ یاد زیخا افتادم که میگفت لعنت به شما ای اشکا خشک شوید که نمی گزارید یوسفم  راببینم خخخ
یوسفم نداریم از شانسمون که :دی
ای بابا ... بی خیال دخترجان :)
:)))) ارزو کردم بمیره دیگه
خیره ان شاءالله:)
:) انشالله
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
حمله ی تند سپاه کلمات و من تنها و غریب.
این چه ظلمی است در این فاجعه من یک تنه شاعر شده ام
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
طراح قالب آقای آستانه