همه ی دل خوشی ام زنده بمانم تا تو...

تو خودت را خر کن

گر که روزی پسری گفت که دوستت دارد
تو خودت را خر کن
یا خودت را به شنیدن بزن و باور کن
تو کمی ناز کن و چشم خودت را تر کن
یکی از گوش خودت را تو بکن دروازه
دیگری را در کن
همه ی نقشه ی پنهانی او را تو بخوان ازبر کن
گه گداری هوس گوجه ی سبز و باقالیْ گلپر کن
تا توانی هوس دردر کن
سفری داخلی و خارج از این کشور کن
گر که راضی نشد این غول چراغ جادو
هوس امل و بابلسر کن
گر به حرفت نکند خبط کند ای دختر
فکر شومی دگر از بهر زدن در سر کن
اعتراضی است اگر از طرف اوست ،بگو
اگرت هست کمی جروزه ای مرد چموش
غلطی دیگر کن
یا که ابراز علاقه به دگر دختر کن
کمی هم گوش به حرف پدر و مادر کن
مثلا راه بیا و کمه کم
طلب گوهر کن
قبل عقدت تو کمی لاغر کن
بله را داد بزن

       ان زمان شوهر کن
حمله ی تند سپاه کلمات و من تنها و غریب.
این چه ظلمی است در این فاجعه من یک تنه شاعر شده ام
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
طراح قالب آقای آستانه