همه ی دل خوشی ام زنده بمانم تا تو...

محفل چشم

محفل چشمم دگر از هم گسست

اشک بیا محکمه بر پا بکن

پر بکش السّاعه به هفت آسمان

عرش زمین را تک و تنها بکن

بمیر!!

باز اشک های وقت و بی وقت..

حس عشق! بمیر!

دیگر چشم هایم توان ندارند، می فهمی؟؟

حمله ی تند سپاه کلمات و من تنها و غریب.
این چه ظلمی است در این فاجعه من یک تنه شاعر شده ام
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
طراح قالب آقای آستانه