با اشک های لعنتی تا پای درد رفته ام
دل خسته و بی رنگ و رو تا رنگ زرد رفته ام
ای بی خبر از هر تنش در خانه ی جسمانی ام
ایا خبر داری که من تا پای طرد رفته ام؟
آگاهم از این روزهای بی من احساسی ات
اما بدان بعد از تو من تا بغض مرد رفته ام
من آن غزال بزدل تنها میان جنگلم
تا آخر این جنگل تاریک و سرد رفته ام
ای مرگ بر این قافیه ای مرگ بر وزن و عروض
من بی هدف تا مرز این ابیات فرد رفته ام
- پنجشنبه ۲۰ خرداد ۹۵