لب ناب و می آب و قدحی پر ز شراب
چه شرابی چه شرابی رود آیینه به خواب
که نبیند که نبیند سحر آن سیل سراب
که نگوید که نگوید بود از میلِ خراب
شب مهتاب دل انگیز و رخ از جنس گلاب
دو عدد چشم خمار و تب نوشیدن آب
هوس آب تنی در بغل عاشق ناب
نبود عشق به این همهمه مصداق حباب
نبود کندن دل از لب معشوقه صواب
که اگر ترس از این است رود پشت نقاب
- چهارشنبه ۱۲ خرداد ۹۵